جدول جو
جدول جو

معنی پاپ پوس - جستجوی لغت در جدول جو

پاپ پوس
از دانشمندان معروف ریاضی دان اسکندریه، وی در اواخر مائۀ چهارم میلادی میزیست و او را کتابی است به یونانی بنام ’مجموعه های ریاضی’ و کتابی دیگر در جغرافیا، متن یونانی کتاب دوم از میان رفته ولی ترجمه لاطینی آن موجود است، واز کتاب نخستین او نیز نسخۀ ناتمامی در دست است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپیروس
تصویر پاپیروس
گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کلک، بردی
فرهنگ فارسی عمید
پاافزار، کفش، نوعی از پاافزار و جوراب است، (تتمۀ برهان)، چموش: هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم تا بجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم، (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(پِ پو)
دریاچه ای است واقع بین روسیه و استونی که بوسیلۀ رود ناروا به خلیج فنلاند می پیوندد
لغت نامه دهخدا
پابوس، زیارت
لغت نامه دهخدا
نام جلگه هائی پهناور و علف زار به آمریکای جنوبی میان سلسله جبال آند و اقیانوس اطلس
لغت نامه دهخدا
بردی، پیزر، لخ، اباء، حفا، تک، جگن، چغ (در مازندران)، پاپورس
، ورق پوست گیاه پاپیروس که در قدیم چون کاغذ بکار بود، کتاب خطی بر ورق پوست این گیاه نوشته
لغت نامه دهخدا
(کُ)
فرزند ارد دوم، پادشاه اشکانی. او دیرزمانی با رومیان در نبرد و همیشه فائق بود لیکن عاقبت در سال 38 قبل از میلاد بدست وانتی دیوس کشته شد
لغت نامه دهخدا
بوسنده پاظنکه پای کسی را بوسد، پای بوسی تشریف بخدمت: بپا بوس علی بن موسی الرضا مشرف شدم. یا به پابوس کسی رفتن، بخدمت او رسیدن حضور او مشرف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی جگن نیل بردی گیاهی از نوع نی که مصریان در قدیم از آن کاغذ مانندی میساختند و بر آن چیز مینوشتند کاغذ مصری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپروس
تصویر پاپروس
پاپیروس، در گیلان توتون سیگار را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا پوش
تصویر پا پوش
کفش، پای افزار، نعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای پوش
تصویر پای پوش
پا افزار کفش، نوعی از پا افزار چموش چاموش
فرهنگ لغت هوشیار
ارسی، پاچپله، پای افزار، کفش، موزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سفره مار
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند پوست کنده به قصد استفاده از گوشت آن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه یا گل های زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
دنبه ی مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
تفاله به خصوص تفاله ی چای
فرهنگ گویش مازندرانی